حیله ساختن. حیله کردن. تدبیر کردن: دل شیرین حساب شیر میکرد چه فن سازد، در آن تدبیر میکرد. نظامی. بی بخت چه فن سازم تا برخورم از وصلت بیمایه زبون باشد هرچند که بستیزد. سعدی
حیله ساختن. حیله کردن. تدبیر کردن: دل شیرین حساب شیر میکرد چه فن سازد، در آن تدبیر میکرد. نظامی. بی بخت چه فن سازم تا برخورم از وصلت بیمایه زبون باشد هرچند که بستیزد. سعدی
حیله و مکر بکار بردن. نیرنگ ساختن: و گر به جنگ نیاز آیدش بجان کوشد که گاه جستن از آنجا چگونه سازد رنگ. فرخی (از آنندراج). چه فسون ساختند و باز چه رنگ آسمان کبود و آب چو رنگ. فرخی
حیله و مکر بکار بردن. نیرنگ ساختن: و گر به جنگ نیاز آیدش بجان کوشد که گاه جستن از آنجا چگونه سازد رنگ. فرخی (از آنندراج). چه فسون ساختند و باز چه رنگ آسمان کبود و آب چو رنگ. فرخی
شرمنده شدن و خجالت کشیدن. (برهان قاطع) (غیاث اللغات) (از فرهنگ فارسی معین). در مقام انفعال گفته میشود. (آنندراج) ، شرمنده کردن و خجالت دادن. (لغت محلی شوشتر). در وقت اعراض و بی التفاتی بچیزی رو را بوضعی که آثار ناخوشی از او عیان باشد می سازند و در مقام انفعال گفته میشود. (از آنندراج). کنایه از شرمنده کردن و خجالت دادن باشد. (لغت محلی شوشتر) ، تصویر نوشتن. (غیاث اللغات)
شرمنده شدن و خجالت کشیدن. (برهان قاطع) (غیاث اللغات) (از فرهنگ فارسی معین). در مقام انفعال گفته میشود. (آنندراج) ، شرمنده کردن و خجالت دادن. (لغت محلی شوشتر). در وقت اعراض و بی التفاتی بچیزی رو را بوضعی که آثار ناخوشی از او عیان باشد می سازند و در مقام انفعال گفته میشود. (از آنندراج). کنایه از شرمنده کردن و خجالت دادن باشد. (لغت محلی شوشتر) ، تصویر نوشتن. (غیاث اللغات)
رسن تابیدن، مساحی کردن. اندازه گرفتن. (یادداشت مؤلف). پیمودن. (از آنندراج) : به چاه سیصد باز اندرم من از غم او عطای میر رسن ساختم ز سیصد باز. شاکر بخاری. چونان که گر خواهی در بادیه سازی ازو ژرف چهی را رسن. فرخی. بدینگونه مساح منزل شناس ز ساحل به ساحل گرفتی قیاس گه این را گه آن را رسن ساختی خطر بین کز انسان رسن تاختی. (از آنندراج). و رجوع به مادۀ رسن تاختن شود
رسن تابیدن، مساحی کردن. اندازه گرفتن. (یادداشت مؤلف). پیمودن. (از آنندراج) : به چاه سیصد باز اندرم من از غم او عطای میر رسن ساختم ز سیصد باز. شاکر بخاری. چونان که گر خواهی در بادیه سازی ازو ژرف چهی را رسن. فرخی. بدینگونه مساح منزل شناس ز ساحل به ساحل گرفتی قیاس گه این را گه آن را رسن ساختی خطر بین کز انسان رسن تاختی. (از آنندراج). و رجوع به مادۀ رسن تاختن شود